روزي امام رضا (ع) به مسيري مي رفتند در طول راه به مسجدي رسيدند كه از قضا نزديك نماز ظهر بود لذا قصد گذاردن نماز نمودند و افسار اسب را به شخصي كه مسئول نگهباني از اسب ها بود سپردند امام پس از اقامه نماز ، يك درهم در دست گرفته تا بعنوان پاداش به نگهبان اسب بدهند كه متوجه شد نگهبان ، افسار اسب را دزديده و رفته به ناچار يك درهم رو به شخصي داده تا از بازاري نزديك همان محل افسار اسب برايش بخرد . او رفت و همان افسار را با همان يك درهم خريد امام كه افسار اسب خويش را مي شناخت پس از آن فرمودند من نيت كرده بودم كه يك درهم را حلال وارانه به نگهبان اسبم بدهم اما او با تعجيل خود باعث شد همان يك درهم را بصورت حرام بدست آورد .
مي گويند از حاتم طايي پرسيدند بخشنده تر از خودت ديديد گفت بله . گفت روزگاري با چند نفر از دوستان در راه تجارت بوديم كه غروب آفتاب به روستايي چند خانوار رسيديم و مهمان يك نفر از اهالي شديم . ميزبان بدون آشنايي واطلاع ما ، گوسفندي رو قرباني و ابتدا جگرش را كباب و براي ما آورد كه من از خوردن آن بسيار لذت بردم و گفتم دوباره هست وميزبان گفت بله و به همين صورت ميزبان 5 راس گوسفندش را قصابي كرد صبح كه ما عزم رفتن كرديم پوست گوسفندان را ديدم كه از بابت آن بسيار شرمنده شدم كه چرا سرمايه خود را براي ما قصابي كرد لذا بهش گفتم چند روز ديگر بيا تا تلافي كنم بهمين طريق 100راس گوسفند بهش بخشيدم مخاطبين گفتن شما كه 25برابر به او بخشش كرديد پس باز شما بخشنده تريد حاتم گفت او تمام سرمايه اش را به ما بخشيد در حالي كه من فقط بخش ناچيزي از سرمايه ام را به او دادم پس او بخشنده تر است .
مي گويند آلبرت اينيشتين از هرنظر نخبه بود حتي در انتخاب راننده و همراه : آلبرت راننده اي داشت كه ايشان را جهت ايراد سخنراني - تبادل نظر و ..... همراهي ميكرد و او آنقدر مباحث آلبرت را در جلسات متعدد شنيده بود كه همانند خود استاد تبحريافته بود روزي آلبرت ميبايستي در جلسه اي جهت ايراد سخنراني حضور يابد اما بشدت خسته بود و شاگردش ازش خواست كه او در ماشين بماند و خودش بجاي استاد به ايراد سخنراني بپردازد خلاصه به اصرار شاگرد ، آلبرت قانع شد و حضار بدون اينكه آلبرت رو بشناسند شاهد سخنراني وي شدن و دست برقضا بسيار از وي استفاده علمي بردند پس از پايان جلسه برخي كه سوالات بيشتري داشتند و تا رسيدن نزد آلبرت و در طي راه ازش ميپرسند كه شاگرد برخي را جواب ميداد و آنهايي رو كه بلد نبود را مي گفت اينا كه بسيار ساده است اگه اجازه بديد شاگرد به اينا جواب ميده .
باسلام- هدف از ایجاد این وبلاگ نشرو گسترش محیطی هرچند مجازی با نشاط و مفرح در بین آحاد جامعه است بلکه به سهم خود توانسته باشم در آرامش روح وروان هموطنانم سهیم باشم.